سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/10/30 | 11:44 صبح | نویسنده : علیرضاقاسمی راوندی

تا آنجایی که بخاطر دارم چهار مورد دیگر مانده که اینک پنجمین آنرا برایتان تعریف میکنم . تا چند سال پیش بیشتر با دوچرخه مسیرهای نزدیک را طی میکردم . دورترین مسیری که با دوچرخه رفتم تمامی طول بزرگراه صیاد شیرازی و سپس از آنجا به بالای پارک قیطریه بود و از سوی دیگر تا میدان اعدام هم رفته بودم . یاده هست که داشتم از سمت میدان هفت حوض ( نبوت )نارمک خیابان گلبرگ ( جانبازان ) را به سمت میدان سبلان میآمدم . آن موقع دوچرخه کورسی داشتم و به دلیل خلوت و سراشیبی بودن خیابان سرعت دوچرخه بسیار زیاد بود . همانطور که رکاب میزدم از دور مشاهده کردم که یک پیکان در حال سوار کردن مسافر است همانطور که به آن نزدیک میشدم با خودم گفتم که نیازی به کم کردن سرعت نیست و تا بخواهم به او برسم حرکت کرده و رفته ، همینطور هم شد و سواری به لاین وسط آمد و سرعت گرفت منهم که داشتم به آن نزدیک میشدم کم کم فاصله داشت متعادل میشد . اما سواری بطرز ناگهانی همان لاین وسط ترمز کرد . منکه از توقف ناگهانی ماشین حسابی جا خورده بودم دیگر فرصت این را که دستم را پایین ببرم و ترمز بگیرم را نداشتم ( آخر در دوچرخه های کورسی اهرم اصلی ترمز آن را در قسمت انحنای زیرین فرمان تعبیه کرده اند ) و دیگر برای گرفتن ترمز ضعیف بالا هم خیلی دیر شده بود اما دانستم که راننده قصد پاده کردن مسافر را دارد  لذا با خودم فکر کردم که اگر به سمت راست ماشین بروم ممکن است که مسافر درب را باز کند و گذشته از برخورد با درب هر دو صدمه ببینیم و تصور کردم اگر به سمت چپ ماشین هم بروم ممکن است خوروی دیگری آمده و با او برخورد کنم و در همان لحظه تصمیم گرفتم که با قسمت عقب پیکان برخورد کنم . همین کار را هم کردم و با برخورد دوچرخه با عقب پیکان معلق زده و روی ماشین افتادم . دو شاخه چرخ کاملاً به عقب رفت و مقداری زخمی شدم اما صدمه جدی ندیدم . مسافر کاز ماشین پیاده شده بود از شدت برخورد وحشت کرده بود و دست و پایش میلرزید منهم که از طرز ترمز کردن راننده عصبانی شده بودم در حال برخورد لفظی با او شدم اما راننده انگار نه انگار که اتفاقی افتاده همینطور به جلو نگاه میکرد و هیچ نمیگفت . الآن فکر میکنم که شاید در این اندیشه بود که مقصر خود من بودم که از پشت به ماشین ایشان زده بودم . شکر خدا آن تصادف هم بخیر گذشت و جان سالم بدر بردیم . شنیدم که ملا نصرالدین به یکی از دوستانش گفت که شنیدی فلانی مرده دوستش سؤال کرد که علت مرگش چی بود ؟ ملا جواب داد که آن بنده خدا علت زنده بودنش هم معلوم نبود چه رسد به علت مرگش .  




  • فرش
  • بک لینک انبوه
  • ضایعات