زمانی که تانکهای نیروهای گارد شاهنشاهی به میدان امام حسین رسیدند بنده در آنجا بودم ، در ضلع دیگر میدان مردمی را مشاهده کردم که شاهد سوختن تانکی در زیر گذر و در وسط میدان بودند و آن تانک هم به لبه سیمانی آن قسمتی که مردم در حال مشاهده بودند رگبار گلوله را بسته بود و انگار هیچکس متوجه خطری که آنها راتهدید میکرد نشده بود و فقط کافی بود تا ضارب قدری به بالاتر شلیک میکرد تا همه قتل عام شوند . در آن زمان ارتش سری ارامنه هم روی پشت بامها موضع گرفته بودند اما نمیدانم چگونه به آن بالا رفته بودند که نمیتوانستند پایین بیایند و یکی از آنها بمن گفت که ما از این بالا نمیتوانیم با تانکها مقابله کنیم اما شما آن پایین بهتر میتوانید مقابل تانکها بایستید ، البته گفتگوی ما شب قبل و پشت درب نرده ای که فقل بود و به پشت بام راه داشت انجام شد . بهر حال بنده گذر از آن روزها را سومین مرحله گذر از مرگ مینامم .
حدود ده سالم بود که داخل حوض قدیمی که در وسط حیات خانه مان بود رفته بودم ، با توجه به اینکه شنا بلد نبودم دست خودم را به لبه ی پاشویه میگرفتم و داخل آب فرو رفته و در میآمدم . اهالی خانه و مرحوم داماد بزرگمان همگی در اطاقی در انتهای راهرو منزل نشسته و گرم گفتگو بودند . همینطور که از روی کودکی مشغول بازی بودم ناگهان دستم از روی پاشویه لیز خورد و به وسط حوض رفتم . چند بار در آب فرو رفته و هر بار که بالا میآمده به قصد ردخواست کمک دهانم را که باز میکردم مقداری آب خورده و دوباره فرو میرفتم . ناگهان خواهرم را که چند سالی از خودم بزرگتر بود دیدم که روی پله راهرو ایستاده و دست میزند و تکرار میکند که ، علیرضا داره شنا میکنه . با شنیدن این کلمات دیگر ناامید شدم و با بیهوشی آماده رفتن به آن دنیا شدم . وقتی به هوش امدم متوجه شدم که دامادمان مرا سر و ته کرده و تکان میدهد تا آبهایی که خورده ام را خارج کند . اینهم بود ماجرای دومین گذر از مرگ که هرچه جلو تر برویم هیجان انگیز تر خواهد شد و تمامی اینها این سؤال را برایم بر خواهد انگیخت که برای چه ماندم .
دو بار در خانه قدیمیمان تا نزدیکی مرگ پیش رفتم که بار اول آن زیر سن ده سالگی بود . برف سنگینی آمده بود و مرحوم پدرم برای پارو کردن برف به پشت بام رفته بود . رفتن به روی پشت بام توسط نردبانی چوبی انجام میشد که به دلیل ارتفاع بام و دسترسی به آن لازم بود قدری رک بایستد . خوب یادم هست که به این موضوع آگاهی کامل داشتم و جانب احتیاط را رعایت میکردم ، اما وقتی به نزدیکی لبه ی بام رسیدم بدون آنکه حرکتی داشته باشم ناگهان نردبان از دیوار فاصله گرفت و عمودی ایستاد و در همان لحظه صدای مادرم را شنیدم که با فریاد بلندی گفت : یا اباالفضل و در همان لحظه نردبان به حالت اولیه خود باز گشت و من از روی آن به پشت بام رفته و به عشق پارو کردن برف به آنجا رسیدم . از دید خودم این اولین باری بود که تا نزدیکی مرگ پیش رفتم و این نزدیکی پنج ، شش باری اتفاق افتاد که تصمیم دارم برای دوستداران بنویسم .
چند سال قبل که ایرانسل پیش شماره ی 0935 را با 0936 ادامه داد ، در انتظار 0938 بودم تا خط همراه مشابه تلفن ثابتمان را تهیه کنم اما بعد از اینکه ایرانسل فروش این پیش شماره را انتخابی ننمود تصمیم گرفتم که این طرح را به آنها بدهم . ماجراهایی داشتیم بر سر ارائه این طرح با ایرانسل و همراه اول که حدس زدن آنها کار سختی نیست و فروش خطوط آنها از این طریق ، بعد از زمانی بود طرح را به آنها دادم . بعد از این وقت گذرانی های بی نتیجه و در ادامه آن ، به این فکر افتادم که استفاده کنندگان از موبایل با فشردن کلمات فارسی شماره گیری نمایند و به این ترتیب کلمات بسیاری با پیش شماره صفر و یا یکی دو عدد بعد از آن شماره میشد ، البته یادداشتهای آن روزهایم نمیدانم کجاست اما خوب به خاطر دارم که با پیش شماره صفر ، قائم آل محمد ( عج ) و قافله سالار هر کدام یک شماره کامل میشدند اما بعد از مدتی متوجه شدم که علائم فارسی روی گوشی های تلفن همراه به دو صورت حک گردیده و این امر این طرح را غیر قابل اجرا میکرد . بعد از ان فکر کردم که از حروف انگلیسی که روی همه گوشیها به یک صورت حک شده بود بهره بگیریم که با ارائه این طرح به اپراتور سوم متوجه شدم که این طرح در خارج از کشور مورد توجه قرار گرفته و از آن استفاده میشود .
با توجه به اینکه با ازدیاد جمعیت مواد غذایی رو به کاهش میرود و تهیه و صرف آن نیز مستلزم هدر دادن زمان است پیشنهاد میکنم که کسانی که برایشان مقدور است وعده های غذاییِ نهار و شام را حذف و بجای آن از یک وعده غذاییِ دیگر در ساعاتی بین سه تا پنج بعد از ظهر و زمانی که گرسنگی بر انها مسلط شد استفاده نمایند . تردیدی نیست که صرف غذای زیاد آنهم در وعده غذاییِ شب که بلافاصله بعد از آن خواب در پی دارد برای سلامتی جسم خطراتی دارد که همگان از آن بخوبی اگاهی دارند و همیشه توصیه شده است که خوب است بعد از صرف شام قدری پیاده روی داشته باشیم تا غذا هضم شود . اما هنگام ظهر و زمان صرف نهار و گرسنگی روزمره بهترین زمان برای صرف میوه میشود و به این ترتیب طبق برنامه ای منظم میوه هم میل میشود . با اجرای این طرح علاوه بر ازدیاد مواد غذایی ، انسانها از جسمی سالم هم برخوردار شد . چنانچه اعضای یک خانواده جملگی با این برنامه موافق باشند ، بسادگی قابل اجرا خواهد بود و در غیر این صورت مشکلاتی در پی خواهد داشت که انجام آن بسیار سخت خواهد شد . هر آنچه که در این جهان از اندیشه بشر بدست آمده است در آغاز یک تفکر ساده از ذهن یک نفر بوده است و با توجه به اهمیت و یا بی اهمیتی آن مورد استفاده قرار گرفته و یا کنار گذاشته شده است .
.: Weblog Themes By Pichak :.